بانو

  • خانه
  • دریا 

لبخند بزنیم

01 آذر 1402 توسط دریا

 نظر دهید »

معرفت بزرگ مردهای کوچک

22 تیر 1402 توسط دریا

معرفت

امروز بچه ها با حاج آقا کلاس مکبّری داشتند
از قضا من و یکی دیگر از دوستانم که مربی طرح امین مدرسه دخترانه هستند در مسجد امیرالمومنین(ع) محله یمان نشست عفاف و حجاب برای دخترانمان برگزار کرده بودیم.
رفتم که احوال پسرها را بگیرم خانم ع نیز آمد. یکی دوستان هم از ما عکس میگرفت
در همین حین خانم ع به بچه ها گفت:” پسرهای گلم سال دیگه من بیام توی مدرستون یا خانم م ؟”
برای لحظه ای از ذهنم گذشت که ممکن است پسرها خانم مربی جدید را ترجیح بدهند.
که پسرها با جیغ و داد انگشت اشاره شان را به سمت من گرفته بودند و میگفتند:"خانم م". با صدای آنها رشته خیالات من پاره شد و این صحنه در ذهنم ماندگار شد.
وقتی به خانه آمدم و عکس ها را چک میکردم دیدم که این صحنه در حافظه ی گوشی نیز ثبت شده است.

✍دریا
#تجربه_امین

 نظر دهید »

زن مسلمان

07 خرداد 1402 توسط دریا

اشکش را پاک کرد به نقطه ای خیره شد، دستش را گرفتم آهی کشید و نگاهش به سمت دستهایمان کشیده شد ؛ گفت کسی خانه یمان نبود قرار بود با دوستم درس بخوانیم اما او از کارآیی و_ا_ت س_ا_پ و ت_ل_گ_ر_ا_م و ا_ی_ن_س_ت_ا_گ_ر_ا_م میگفت.
تعاریف شیرینی از دنیای رنگی فضای مجازی شنیده بودم اما جرات نصبشان را نداشتم .
آن روز وسوسه شدم و برنامه ها را یک به یک نصب کردم.
شماره ی کسی را نداشتم و دوست به ظاهر مهربانم زحمت ذخیره ی چند شماره (پسر)را کشید و در هر کدام از پیام رسانها برایشان پیغامی گذاشت.
بدنم گُر گرفته و بود و هیجان خاصی دلم را قلقلک میداد، در سن چهارده سالگی بودم و تا به آن روز با جنس مخالف هیچ ارتباطی نداشتم اما از آن روز من بودم و حرفهای شیرین ودنیای دیگری و حس و حال وصف نشدنی.
پس از مدتی از پسری خیلی خوشم آمد و آن را شاهزاده ی قلبم میپنداشتم بدون تعارف در فضای مجازی برایش نوشتم دوستت دارم آیا تو نیز این احساس را داری؟
جوابی دریافت نکردم ، چند روز لحظات برایم به کندی گذشت و در نهایت نوشت: “نه”
و این” نه ” دنیای من را ویران کرد به هیچ چیز جز خود_کشی فکر نمیکردم ، همه چیز را نابود شده میپنداشتم.
تیغ را برداشتم و بدون فکرکردن بر روی دستم کشیدم یکی از اعضای خانواده سر رسید و داستان زندگی ام نیمه تمام ماند.
حال من سالم و زنده هستم اما دیگر مثل قبل شاداب نیستم چرا که ارزشم را نزد خانواده و دوستان از دست داده ام.
ای کاش همانطور که عفت و حیا را در فضای حقیقی جدی میگیریم در فضای مجازی نیز رعایت کنیم ، چرا که خیلی از باید ها و نباید هایی را که در دنیای حقیقی انجام نمیدهیم به راحتی در دنیای مجازی انجام میدهیم و ککمان هم نمیگزد.
#روایت_زن_مسلمان

 نظر دهید »

خودسازی

03 اردیبهشت 1402 توسط دریا

.
🔅برخاستن از خاکستر

از آن‌جا که هستی مادی عرصه تضادها و تزاحم‌ها است، انسان بدون مواجهه با موانع و عبور از آن‌ها نمی‌تواند به خواسته و هدف خود دست یابد. پیروزی و شکست، دو روی سکه زندگی‌اند. پیروزی از دل تجربه‌های ارزنده‌ای که انسان از رهگذر شکست‌های گوناگون از سر گذرانده است، به دست می‌آید، مهم آن است که انسان بتواند اراده و عزم خویش را از زیر آوار آرزوهای به شکست انجامیده بیرون کشد و از خاکستر ناکامی‌ها برخیزد و از نو آغاز کند. «تاب‌آوری» در روانشناسی به چنین مفهومی اشاره دارد. قدرتی ذهنی یا احساسی که به انسان توان مقابله با بحران‌ها را داده و او را قادر می‌سازد سریع به وضعیت پیش از بحران‌ها و شکست‌ها بازگردد. برخی اندیشمندان، عصر کنونی را «عصر اضطراب» نام نهاده‌اند. تقویت نیروی تاب‌آوری می‌تواند در مواجهه با اضطراب و عبور از وضعیت‌های بحرانی زندگی، بسیار مؤثر باشد. تاب‌آوری معجزه‌ای رفتاری است که ما را به زندگی عادی باز می‌گرداند. با تقویت این توانایی در خود، می‌توانیم دست‌ها را به زانو گرفته و شروعی تازه و حتی قوی‌تر از گذشته داشته باشیم. فرد تاب‌آور، فردی منعطف است و از ناملایمات و شکست‌ها، نمی‌شکند. به گفته یک نویسنده: «بلوط بی‌انعطاف و بدون سازگاری، با باد می‌جنگد و می‌شکند؛ اما درخت بید در مواجهه با باد خود را خم می‌کند، تاب می‌آورد، منعطف می‌شود، و زنده می‌ماند.» این مفهوم تا حدودی با دو مفهوم «صبر» و «حلم» در آموزه‌های دینی ما نزدیک است.

 نظر دهید »

محفلی در محفل

19 فروردین 1402 توسط دریا
  1. از قبل برنامه ریزی شده بود که محفل انس با قرآن در امامزاده ی محلمان برگذار کنیم ‌.مثل همیشه من و بقیه ی دوستان باید زودتر از همه میرفتیم برای تزئین و فضا سازی…
    از قضا تولد دونفر از دوستان عزیزمان هم بود که روز قبلش کادوهایشان را تهیه کردیم و به خاطر اینکه شرایطش نبود شب بعد از افطار دورهمی بگیریم برنامه ریزی کردیم که توی امامزاده سوپریزشان کنیم.
    اما آنجا هم شرایطی پیش آمد که برنامه تغییر کرد .من و دو نفر از بچه ها باغ پشتی امامزاده را یک بررسی کردیم و لبخند جانانه ای نثار هم کردیم و برگشتیم .
    نماز جماعت برگزار شد همه ایستادیم به نماز در سجده ی شکر دوستان سریع رفتند داخل باغ….به بهانه ی گل آوردن برای مراسم،
    یکی از دوستان که از موضوع و نقشه ی ما خبر نداشت با اخم گفت آخر این دخترها کجا رفتند؟ توی باغی که گل ندارد به دنبال چه چیزی میگردند؟ حرصم در آمده بود به دو نفری که تولدشان بود گفتم بیاید برویم ببینیم چرا نمی آیند …
    خلاصه به هر ترفندی بود آنها را پیش بچه ها کشاندم.
    وقتی به جمع بچه ها رسیدیم دوستان که از صحبتهای آن خانم راجب دخترها ناراحت شده بودند ناگهان با جیغ و کف و برف شادی دوستان مواجه شدند ، فضای خاص و دل انگیزی ایجاد شده بود لبها به شکوفه ی لبخند گشوده شده بود و نوای دلنشین تولد تولد تولدت مبارک در فضای باغ طنین انداز شد.
    چه زود همه اتفاقات خاطره میشود…
    نا گفته نماند که بعد از زحمت بسیار و خستگی فراوان قاری کشوری تاخییر داشتند و به مراسم ما نرسیدند و اهالی محل خودشان مراسم را اجرا کردند.
 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

بانو

جستجو

موضوعات

  • همه
  • .......
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس